انجام دادن کاری یا امری از طاعت و عبادت و مراسم احترام، دریافتن، شناختن کسی یا چیزی، برای مثال اگر اینک گفتم به جای آورید / سر کینه جستن به پای آورید (فردوسی - ۳/۲۰۱)
انجام دادن کاری یا امری از طاعت و عبادت و مراسم احترام، دریافتن، شناختن کسی یا چیزی، برای مِثال اگر اینک گفتم به جای آورید / سر کینه جستن به پای آورید (فردوسی - ۳/۲۰۱)
گردکردن. جمع آوردن. فراهم آوردن. پیوستن: چون سواران سپه را بهم آورده بود بیست فرسنگ زمین پیش تو لشکرگاه. منوچهری. آیدفرقش بسلام قدم حلقه صفت پای و سر آرد بهم. نظامی
گردکردن. جمع آوردن. فراهم آوردن. پیوستن: چون سواران سپه را بهم آورده بود بیست فرسنگ زمین پیش تو لشکرگاه. منوچهری. آیدفرقش بسلام قدم حلقه صفت پای و سر آرد بهم. نظامی